در میانه‌ی آژیر و آتش: دویدن، پناه روان در روزهای جنگ

/

دویدن در میانه‌ی بحران: پناهگاهی کوچک در جنگ ۱۲ روزه ایران

در جنگ ۱۲ روزه‌ی اخیر ایران، مردم با فشاری بی‌سابقه روبه‌رو شدند. این جنگ، اگرچه کوتاه بود، اما به‌شدت فشرده، پیش‌بینی‌ناپذیر و پر از تنش‌های روانی بود. ترس از حمله، صدای انفجار، بی‌خوابی، نگرانی برای عزیزان و سردرگمی ناشی از اخبار متناقض، ذهن و بدن افراد را وارد وضعیتی مداوم از اضطراب کرد.

در چنین وضعیتی، جسم و روان انسان به‌طور طبیعی وارد فاز اضطرار حیاتی می‌شود: قلب تندتر می‌زند، تنفس سطحی‌تر می‌شود، خواب آشفته می‌شود، اشتها دچار اختلال می‌شود و تمرکز از بین می‌رود. این‌ها واکنش‌هایی طبیعی به جنگ هستند؛ اما اگر این حالت‌ها ادامه‌دار باشند، منجر به فرسودگی شدید جسمی و روانی می‌شوند.

در این میان، چیزی به ظاهر ساده مثل دویدن، می‌تواند برای بسیاری از ما همان نقطه‌ی کوچک نجات باشد. پناهگاهی درونی، نه فقط برای بدن، بلکه برای ذهن.

 

۱. تنظیم ضربان و تنفس = خروج از حالت اضطراری

در روزهای جنگ، بدن همیشه در وضعیت آماده‌باش است. عضلات منقبض‌اند، قلب تند می‌زند و نفس‌کشیدن به شکل سریع و کم‌عمق انجام می‌شود. این یک واکنش طبیعی به خطر است. اما وقتی این وضعیت بیش از چند روز طول بکشد، بدن از درون تحلیل می‌رود.

دویدن دقیقاً در همین نقطه وارد عمل می‌شود. وقتی می‌دوی، ضربان قلب بالا می‌رود اما نه از روی ترس، بلکه به واسطه انتخاب. در جریان دویدن، تنفس عمیق‌تر و منظم‌تر می‌شود. بدن می‌آموزد که بالا رفتن ضربان، همیشه به معنای تهدید نیست. این بازآموزی، سیستم عصبی را از حالت بقا به حالت ترمیم می‌برد.
بعد از دویدن، بدن وارد فاز آرام‌سازی می‌شود. ضربان می‌افتد، تنفس عمیق می‌شود و آرامش به‌تدریج بازمی‌گردد.

 

۲. بازگرداندن ریتم روزانه

جنگ نظم زندگی را از هم می‌پاشد. دیگر شب و روز معنای خود را از دست می‌دهند. غذاخوردن، خوابیدن، بیدار شدن؛ همه چیز تحت‌تأثیر استرس و اخبار قرار می‌گیرد. در چنین وضعیتی، بدن و ذهن به‌تدریج زمان را گم می‌کنند.

دویدن حتی به‌مدت کوتاه می‌تواند مثل یک نقطه‌گذاری در روز عمل کند. وقتی صبح می‌دوی، بدن متوجه می‌شود که “روز” آغاز شده. این بازگرداندن ریتم، از فرورفتن در بی‌نظمی و رکود ذهنی جلوگیری می‌کند.
مثل روشن‌کردن یک چراغ کوچک در یک خانه تاریک است. همه‌جا روشن نمی‌شود، اما ذهن راهش را پیدا می‌کند.

 

۳. دفع احساس بی‌ارادگی

در شرایط جنگی، بزرگ‌ترین فرسایش روانی از این حس می‌آید که هیچ کاری از ما ساخته نیست. در برابر خبرها، حمله‌ها یا تصمیمات بیرونی، آدم‌ها خود را بی‌اثر می‌بینند. این حس ناتوانی، یکی از مخرب‌ترین نیروها درون انسان است.

دویدن، با تمام سادگی‌اش، یک عمل ارادی است. تو انتخاب می‌کنی، تو شروع می‌کنی، تو ادامه می‌دهی. در جهانی که پر است از تصمیم‌های تحمیلی، این انتخاب، ارزش روانی بسیار بالایی دارد. هر قدمی که برداشته می‌شود، به مغز این پیام را می‌دهد: «تو هنوز تصمیم می‌گیری. هنوز می‌تونی کاری بکنی» حتی اگر آن کار فقط دویدن بین دیوارهای خانه باشد.

 

۴. قطع موقت جریان افکار سمی

ذهن در دوران جنگ، تبدیل به رادیویی می‌شود که روی موج “نگرانی” قفل شده. آدم‌ها حتی وقتی اخبار نمی‌خوانند، افکار نگران‌کننده در ذهن‌شان می‌چرخد. اگر راهی برای توقف این جریان نباشد، ذهن خسته می‌شود، بدن به تبع آن دچار اختلال می‌شود و افسردگی آرام‌آرام رخنه می‌کند.

دویدن می‌تواند یکی از معدود لحظاتی باشد که این حلقه افکار شکسته می‌شود. چون ذهن برای هماهنگی با نفس‌کشیدن، حرکت، مسیر، یا حتی فقط تلاش برای ادامه، مجبور است تمرکز کند. در این زمان کوتاه، صداهای سمی کمتر می‌شوند و یا حتی خاموش. این سکوت ذهنی، هرچند کوتاه، فرصت نایابی برای بازسازی روان است.

 

۵. بازسازی ارتباط با بدن

در شرایط جنگ، آدم‌ها به‌تدریج از بدن خود جدا می‌افتند. آن‌قدر غرق خبر، ترس، درد یا نگرانی برای دیگران می‌شوند که متوجه تنش در شانه‌ها، گره در شکم، درد در قفسه سینه یا خشکی گلوی خود نیستند. بدن به جای اینکه خانه‌ی امن ما باشد، تبدیل به منبع خاموشی از فشار و اضطراب می‌شود.

دویدن کمک می‌کند این رابطه‌‎‌ی قطع‌شده، بازسازی شود. در طول دویدن، توجه از فضای بیرونی به درون برمی‌گرد. به تپش قلب، سوزش پاها، جریان نفس، عرقی که می‌نشیند. این بازگشت به بدن، شبیه یک گفت‌وگوی دوباره با خود است. انگار بعد از مدت‌ها می‌پرسی: «خوبی؟ هنوز این‌جایی؟»

وقتی آدم دوباره بدنش را حس می‌کند، ریشه می‌دواند. احساس بی‌جایی و سرگردانی روانی، جای خود را به یک حس ساده اما عمیق می‌دهد: من هنوز این‌جام. در این تن. با همه‌ی دردهاش، اما زنده.

 

نتیجه‌گیری: دویدن، شکلی بی‌صدا از مقاومت

در دل روزهایی که اخبار از آسمان می‌آمدند و ترس در زمین ریشه دوانده بود، آدم‌ها راهی برای زنده‌ماندن نه فقط فیزیکی، بلکه روانی نیاز داشتند. دویدن در این روزها، نه یک عادت لوکس بود و نه یک تفریح؛ دویدن شکل بی‌صدایی از مقاومت شد. حرکتی کوچک اما آگاهانه علیه فرسایش درونی‌ای که جنگ به همراه می‌آورد.

شاید دویدن نتواند موشک را متوقف کند، شاید نتواند خبرها را عوض کند، اما می‌تواند ذهن را برای دقایقی از سیل ترس بیرون بکشد. می‌تواند به بدن یادآوری کند که هنوز زنده است که در دل ناتوانی، هنوز اختیاری باقی‌ست.

 

اینستاگرام تهران کلاب

تهران‌کلاب را در اینستاگرام دنبال کنید.

اینستاگرام تهران کلاب
برچسب ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فهرست مطالب